بعد از برگشتن از آرایشگاه و خوردن یه غذا خوشمزه
آماده شدن برای رفتن به بازار
خرس کوچولوی ارشیا
...
ورود ارشیا به نی نی وبلاگ
سلام نی نی های خوشگل خوبین من ارشیا کوچولو دوست جدید شمام من الان خونه مادر جونم هستم خیلی دوست دارم به وبلاگ همه ی شما بیام ولی حیف که فقط میتونم به وبلاگ چند تاتون بیام چون خیلی کار دارم منظورم از کار اذیت کردن مامان بعدشم بابا و بقیه ولی شما اگه تونستین به وبلاگ من سر بزنین و نظر بدید ...
نویسنده :
خاله انیتا
17:42
خوشتیپ من
ماه رمضان مبارک
رمضانا تو بهترین ماهی چون که ماه ضیافت اللهی خوش عمل هرکه بود در رمضان ترک منکر نمود در رمضان رمضانتان مبارک
نویسنده :
خاله انیتا
22:23
رفتن به خونه بابا و مامان جون
من خیلی خوشحالم دلیلش اینه که امروز دسته جمعی یعنی من مامانو دایی احمد و زندایی دنیا و زندایی هستی با هم رفتیم خونه مادر جون بابایی نتونست بیاد اخه اون تو مغازه بود منظورم از مادر جون همون مادر بزرگه رفتیم اونجا کلی خوش گذروندیم جای شما خالی منم مثل همیشهاذیت میکردم تا اخرش واسه همین مجبور شدیم بیایم خونه منم خیلی خیلی ناراحت بودم از اومدنمون به خونه اخه تو خونه حوصلم خیلی سر میره ...
نویسنده :
خاله انیتا
2:16